خوب نیستم!!

دیروز و پریروز بیشتر وقت و فکرمون صرف سوغاتی خریدن شد! این دفعه، برعکس دفعه های گذشته اصلا ذوق و شوق برای این کار ندارم و برام عین یه تکلیفیه که باید انجام داد. گاهی هم زیادی برام زور داره! این دو روز همش تو هم بودم و همش داشتم فکر میکردم. به این اخلاق گندی که افتاده به جونم. اصلا تا حالا خودم رو اینجوری ندیده بودم! من؟؟ انقد کنس؟؟ انقد تو فکر حساب کتاب؟؟

همش به این فکر میکنم که چرا باید انقدر برای دیگران خرج کنم؟؟ آخرش هم تنها عایدیم این باشه که روز به روز انتظاراتشون رو ببرم بالاتر و وظیفه ی خودم رو سنگین کنم؟؟ من که تو این مدت که اینجا بودم همش سعی کردم حواسم باشه تا خرجمون زیاد نشه و حساب همه چی رو داشتیم که یهو زیاده روی نکنیم و خیلی جاها شاید شورشو درآوردیم و از این ور زیاده روی کردیم... حالا باید تمام پولی که درآوردم رو بدم و برای دیگران خرید کنم؟؟؟

من که برای خریدن یه ظرف غذای ساده، یه دست کفگیر ملاقه، انقدر دل دل میکنم و میگم خوب حالا که هنوز میشه با اینها ساخت... حالا باید میلیون میلیون پولهام رو برای دیگران چیزهایی بخرم که حتی نمیدونم استفاده میکنن یا نه، دوست دارن یا نه...

دیروز که باز اخمهام تو هم رفته بود و داشتم به این چیزها فکر میکردم، آراد انقدر قشنگ بهم گوش داد و اجازه داد حرفهام رو بزنم و حتی بهم گفت حق دارم اینجوری فکر کنم و اگه من نخوام دیگه هیچی نمیخریم... بهم گفت از این به بعد دیگه برای خودمون نمیذارم سخت بگذره. خیلی آرومم کرد. اما نمیدونم چمه. انگار یه روح شیطانی رفته تو وجودم و داره آزارم میده!! نمیذاره از این همه کادویی که داریم میخریم لذت ببرم. من همیشه میگفتم از کادو دادن بیشتر از کادو گرفتن لذت میبرم. اما بدجوری این دفعه فکر پول اذیتم میکنه. از این حالت بیزارم...

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا چهارشنبه 29 مهر 1388 ساعت 02:39 ب.ظ http://mylittleangles.persianblog.ir/

واااااای عزیزم تو رو خدا واسه من خودتو تو زحمت نندازی هااااا. خیلی گرون نباشه. همون مارک دار باشه کافیه (:

خوب آخه مارکش چی باشه؟؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد