خور و خواب و خشم و شهوت

امروز باز تنها بودم. البته که باز هم صبح تا عصری رفته بود و الان تو راه برگشته. اما روزهایی که تنهام از غذا خوردن هیچی نمیفهمم. خونه باشم که اصولا هیچی نمیخورم. سر کار باشم هم سمبل میکنم. از این اخلاقم خوشم نمیاد ولی به طرز غریبی از غذا خوردن تنهایی فراریم.

کلا همیشه فکر میکنم شاید نیاز توی انسانها و حیوانات مشترک باشه، این نحوه ی برطرف کردن اون نیازه که وجه تمایز بین انسان و حیوان و همینطور بین طبقات مختلف انسانهاست. خور و خواب و خشم و شهوت شاید بین همه مشترک باشه، ولی جهت دادن به همین خور و خواب و خشم و شهوته که نشان دهنده ی درجه ی تعالی هر انسانیه. من بیشتر از اینکه خوردن برام یه برطرف کردن نیاز باشه، دوست دارم یه نوع شکرگزاری و لذت بردن از زندگی و موقعیت باشه. برای همین هم از اینکه تند تند یه چیزی بخورم که دلم ضعف نره و غش نکنم خیلی بدم میاد. دوست دارم سفره با آداب چیده بشه و غذا خوردن با طمانینه و لذت همراه باشه. این نه فقط برای خوردن که برای همه چیز صدق میکنه و به نظرم اگه هر کدوم از همین نیازهای ابتدایی در حد یه رفع تکلیف و برطرف کردن نیاز باشه، نزدیک میشه به سمت صفات حیوانی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد