وحشت از تنهایی

سه هفته پیش:

با این که سعی میکنم با سفرهای هفتگی همسر عزیز کنار بیام و از تنهاییم لذت ببرم... اما حس میکنم داره توی ناخودآگاهم یه تاثیراتی میذاره! دیشب انقدر بد خوابیدم. طفلکی رو چند بار بیدار کردم. فکر کنم باید یه مدت همراهش برم. آخه انقدر سخته و خسته کننده... نمیدونم چیکار کنم!


حالا:

شکر خدا، این مدت خدا کمک کرد و این سه هفته مجبور نشدم توی خونه تنها بمونم. یه هفته که من هم رفتم و یه هفته هم صبح تا عصر رفت و هفته ی گذشته هم اصلا نرفت جایی. حالا حالم بهتره و فکر میکنم دیگه تحت فشار نیستم. امیدوارم باز هم جوری پیش بره که به هم نریزم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد