تا کی؟!

نمیدونم سرنوشت ما رو به کجا میبره. سه و سال و نیم پیش که حرف این سفر چند ساله شد، گفتیم قرارداد سه ساله است. حالا بعد از گذشت این مدت، هنوز کارها تموم نشده. معلوم نیست کی تموم میشه.

ولی موضوع دیگه اینه که دائم حرف از قرارداد بعدیه و چند سال دیگه. 

و من نمیدونم باید چه جوری فکر کنم. حالا دیگه انقدر تو این کشور و تو این مردم دارم حل میشم، که نمیدونم میخوام از اینجا برم یا نه!

این دفعه که ایران بودیم، میدیدم من با ایران و ایرانیها خیلی غریبترم انگار! از همه چیز غریبی میکردم...

اما نمیتونم هم راحت با مسائل اینجا کنار بیام. نمیتونم راحت بپذیرم که تا به حال مامانم، بابام، خواهرام و خانواده ی همسرم خونه ی ما رو ندیده اند... نمیتونم قبول کنم که شرکت توی مهمونیها و جشنها باید همش امید باشه و آرزو...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد